سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدو بیا هر جور بخوای طنز وجود داره فقط نظر یادت نره
یک خنده ی رومانتیک/بایه وبلاگ آنتیک
دوشنبه 92 خرداد 20 :: 11:21 عصر ::  نویسنده : کوثرجون
سرگذشت عشق یک بچه
.

سرگذشت عشق یک بچه

من سرم توی کار خودم بود

بعد یه روز یه نفرو دیدم

اون این شکلی بود
 
ما اوقات خوبی با هم داشتیم

من یه کادو مثل این بهش دادم

وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم

ما تقریبا همه شبها با هم گفت و گو میکردیم

وقتی همکارام من و اونو توی اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن

و منم اینجوری بهشون جواب میدادم

اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه

و من اینجوری بودم

بعدش اینجوری شدم

احساس من اینجوری بود

بعد اینجوری شدم

بله….آخرش به این حال و روز افتادم

پدر عاشقی بسوزه



موضوع مطلب : طنز جالب

درباره وبلاگ


پیوندها
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 8
  • بازدید دیروز: 6
  • کل بازدیدها: 99490



انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس